سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند رحمت کند مؤمنی را که سخن گوید و غنیمت یابد یا خاموش باشد و سلامت ماند . من برایتان قیل و قال و تباه کردن مال و فراوانی سؤال را بد می دارم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 86 آبان 1 , ساعت 2:38 عصر
در این بخش هر هفته یک شعر زیبا از یکی از شاعران نامی قرار میدهم
...
 
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید ، باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید ، یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ، ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت ، من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن ، لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است ، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است ، تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ، چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم ، بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم ، اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ، اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید ، یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم ، نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم ، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ، بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 
فریدون مشیری


لیست کل یادداشت های این وبلاگ